امروزدرهمه جای دنیا صحبت از بحران اقتصادی است که آثار و عوارض آن در اعلام ورشکستگی بانکها، موسسات مالی و شرکتهای تولیدی و خدماتی تبلور یافته و بیکاری گسترده کارگران و فقر شدیدتر توده های زحمتکش را در جوامع مختلف به همراه داشته و دارد. تعداد افراد بیکارشده در آمریکا در فوریه 2009 به 650 هزار نفر رسیده و طبق آمارهای رسمی، تعداد کسانیکه زیر خط فقر زندگی می کنند حدود 37 میلیون نفر است .
آنچه پیش آمده از لحاظ قوانین حاکم بر اقتصاد سرمایه داری مکانیسم نسبتاً پیچیده ای دارد، اما درعین حال موضوعی کاملا مشخص و بسیار ساده است .
زمانی که بحران نیست و چرخ انباشت سرمایه بطور معمول و متعارف می چرخد، بهره کارگران از نعماتی که خود ایجاد می کنند مقدار ناچیزی است؛ آنقدر که فقط "زندگی بگذرد"؛ آنقدر که بتوانند انرژی از دست رفته را بازیافت کنند و همچنان نیروی کار را بفروشند. به عبارت دیگر، استثمار طبقه کارگر دراین شرایط روندی عادی و روتین دارد. اما بحران که آمد و حرکت در چرخ انباشت سرمایه کند و کندتر شد، پرداخت حقوقها بیشتر از گذشته به تعویق می افتد، بیکاری شدت بیشتری می گیرد ومشقات زندگی صدچندان میشود. خدمات ناچیز دولتی در زمینه بهداشت و درمان و آموزش به حداقل می رسد؛ احتمال بروز جنگ و خونریزی در خارج از مرزها افزایش می یابد و در داخل مرزها، سیستمهای پلیسی وامنیتی برای سرکوب اعتراضات بیش از پیش تجهیز می شود. همه اینها تصویری واقعی از کارکرد یک نظام مشخص اقتصادی و اجتماعی در دنیای کنونی است که همه جا و در همه ابعاد و عرصه های زیست اجتماعی سرنوشت آدمیان را رقم میزند. فقر، نابرابری، سرکوب آزادیها، زن ستیزی و کودک ستیزی در جامعه ای طبقاتی که مواهب اجتماعی در آن کاملا قطب بندی شده و ثروت و رفاه و شادی تنها برای بخش کوچکی از شهروندان، یعنی صاحبان سرمایه تخصیص یافته است، همگی آثار و عوارض نظام سرمایه داری و اشکال تبلور کارکرد آنست. نظامی که درآن همه چیز، از تولید کالا و خدمات گرفته تا فرهنگ و سیاست، در راستای ایجاد ارزش اضافه (سود) و وابسته به آنست. نظامی که در آن سود و سرمایه مقولاتی مقدس اند و هرچیزی در تقابل با آن، عنصری خلاف، غیراخلاقی و گناه محسوب می شود .
در وضعیت بحران فعلی مقدار تولید کالاها و خدمات کاهش یافته است. آیا دلیل این امر کاهش در جمعیت و یا نیاز مردم است؟ مسلماً خیر. همه می دانند که میلیونها نفر در کره خاک بی خانمان اند و دچار گرسنگی و سوء تغذیه و این درحالی است که خانه های بیشماری بلااستفاده مانده و کالاهای زیادی از خوراک و پوشاک وغیره درانبارها تلمبار شده است. اینک چرخ اقتصاد کند شده و مثل سابق نمی چرخد. نظم نوین جهانی بهم ریخته و تولید ارزش اضافه و انباشت سرمایه با مخاطرات جدی مواجه شده است. اما سرمایه داری،علیرغم تفاوتهایی که در کارکرد این نظام در حوزه های مختلف وجوددارد، همه جا همان نظام سرمایه داری است و تلاش سرمایه داران برای تخفیف بحران نیز در همه جا وهمه حوزه ها به معنی کاهش هزینه ها از طریق بیکارسازی و حمله بیشتر و همه جانبه تر به سطح معیشت توده کارکن جامعه، یعنی فروشندگان نیروی کار است. در ایران که طی سی سال گذشته نظام سرمایه داری تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بوده و در چهارچوب یک حکومت ایدئولوژیک، ارتجاعی و به شدت آنتی سکولار، کارکردی ناساز و غیرمنطبق با نظم جهانی این نظام داشته، عوارض ناشی ازبحران جهانی سرمایه صدچندان به معضلات آن افزوده است. کاهش بسیارعمده درآمد نفت و سایر فرآورده های نفتی که درآمد اصلی کشور را تشکیل میدهد، شوک شدیدی را به اقتصاد وارد کرده و در شرایطی که حکومت اسلامی، با حفظ کامل بودجه های غیررسمی برای تامین ابزار و وسائل سرکوب و برقرار داشتن زندان و شکنجه و ترور در داخل و خارج، می خواهد تمامی فشار ناشی از کارکرد بحرانی نظام سرمایه داری را به کارگران تحمیل کند، ادامه زندگی ناممکن است.
درنیمه دوم سال 1378 و بخصوص در اواخر سال، بیکارسازی کارگران ابعاد وسیع تری یافت. درسال 1388 وضعیت به مراتب وخیم ترخواهد بود. طی سالهای اخیر تعداد کارگران و کارمندان رسمی در بنگاههای اقتصادی تقریبا به حداقل رسیده و استخدام در همه جا بصورت قراردادی، با مدت محدود سه و شش ماهه و حداکثر یکساله بوده است. سال 88 سال اوج رکود اقتصادی درایران، انباشتگی کالاها و در نتیجه، تعطیلی گسترده واحدهای تولیدی خواهد بود و در چنین شرایطی اخراجهای دسته جمعی کارگران در پایان مدت قراردادهای کوتاه مدت بدون کوچکترین مانع قانونی صورت خواهد گرفت. تنها مانع و عامل بازدارنده برسر راه کارفرمایان، مقاومت و اعتراض گسترده و پایدار کارگران است.
این وضعیت دنیای کنونی تحت حاکمیت سرمایه، فارغ ازمرزهای جغرافیایی و سیاسی است؛ دنیایی وارونه که باید به جای سر، برپا به ایستد و در خدمت انسان و انسانیت قرار گیرد. آری دنیای دیگری امکان پذیر و قابل تحقق است. تصور اینکه با تغییر روابط و مناسبات حاکم بر تولید اجتماعی، با سرنگونی کاپیتالیسم و برقراری سوسیالیسم وضعیت جوامع از اساس دگرگون میگردد، تصوری عینی و واقعی است. آنگاه که مناسبات سرمایه داری، یعنی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید اجتماعی، یعنی خرید و فروش نیروی کار و بردگی مزدی درهم شکند، مسکن و خوراک و پوشاک و بهداشت و درمان و همه امکاناتی که امروز هم موجوداست، از قید و بند سرمایه و بحرانهای آن آزاد می شوند و در اختیار انسانها قرار می گیرد. این تنها حقیقت درباره عدالت است و جز این، عدالت و انسانیتی وجود نخواهد داشت. اما پیش شرط دستیابی به این زندگی آزاد و انسانی، خلع ید سیاسی از بورژوازی است. ابتدا باید دولت و کل دستگاه عریض و طویل سیاسی حاکمیت سرمایه درهم شکسته شود و سرنگون گردد. نفی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم قطعا کار آسانی نیست، اما شدنی است. کار طبقه کارگراست تحت رهبری حزب کمونیستی، تا با داشتن برنامه مشخص و مبارزه ای پیگیر و با سازماندهی کل توده کارکن و محروم جامعه انسانیت را آزاد سازد .
زنده بادآزادی و برابری.زنده باد سوسیالیسم. زنده باد حزب اتحاد کمونیسم کارگرى
اول آوریل 2009